بیوگرافی الکساندرا کولونتای، زندگی شخصی الکساندرا کولونتای

فهرست مطالب:

بیوگرافی الکساندرا کولونتای، زندگی شخصی الکساندرا کولونتای
بیوگرافی الکساندرا کولونتای، زندگی شخصی الکساندرا کولونتای
Anonim

Alexandra Kollontai در ارتباط با دو واقعیت به یادگار مانده است. او اولین دیپلمات زن جهان بود و عشق آزادانه را بدون حسادت و تعهد تبلیغ می کرد.

الکساندرا کولونتای: مثلث عشق با انقلاب و مردان جوانتر
الکساندرا کولونتای: مثلث عشق با انقلاب و مردان جوانتر

برای شروع، این افسانه که کولونتای اولین سفیر زن بود یک افسانه است. او بعد از دیانا آبگار ارمنی دومین نفر شد. اما دستاورد اصلی او اصلاً در شماره سریال نبود. در طول جنگ بین اتحاد جماهیر شوروی و فنلاندی ها، کولونتای سوئد را متقاعد کرد که بی طرف بماند - البته سوئدی ها قصد داشتند به فنلاند کمک نظامی کنند. سپس، در طول جنگ جهانی دوم، کولونتای به خروج فنلاند از اتحاد با هیتلر دست یافت و حداقل یکی از جبهه‌های اتحاد جماهیر شوروی توانست فروپاشی کند.

نوادگان، با این حال، بسیار بیشتر به حرفه Kollontai در زندگی شخصی او علاقه مند هستند. اسطوره های زیادی در اطراف او وجود دارد. مانند، او اعلام کرد که آمیزش جنسی باید چیزی شبیه یک لیوان آب باشد. احساس تشنگی کردم، بدون تشریفات آب خوردم و دیگر به آب و لیوان فکر نمی کنم. گفته می شد که او عیاشی های گروهی را با ملوانان ترتیب می داد و اعضای کومسومول دهه بیست را به تجاوز به دخترانی تشویق می کرد که به دلیل بی مسئولیتی بورژوازی برای برآوردن نیازهای جنسی رفقای خود عجله نداشتند.

راهی برای اروس بالدار

تا کنون، بسیاری از عنوان یکی از مقالات کولونتای - "جاده ای به اروس بالدار" شوکه شده اند. چه چیزی می تواند در او تبلیغ کند؟ پورنوگرافی و فحشا؟ اما با معیارهای افرادی که قبل از انقلاب تحصیلات کلاسیک را دریافت کرده اند، این نام بیش از آن بی گناه است. اروس نه تنها خدای روابط جنسی در حیوانی‌ترین شکل آن، بلکه خدای عشق بین زن و مرد است. خود مقاله به طور کلی به این واقعیت اختصاص دارد که روابط بین سازندگان کمونیسم نباید به جنبه فیزیکی محدود شود. روح نیاز به عاشق شدن، احساس، لطافت، هیجان دارد…

در آثار دیگرش، الکساندرا از زنان خواست که صرف نظر از تمایلات و احساسات، به عنوان یک مصرف کننده رفتار نکنند. و کولونتای هرگز عباراتی در مورد یک لیوان آب به نام خود نگفت یا ننوشت. رادیکال ترین ایده او فراخوانی بود که از هرگونه حسادت چشم پوشی کند. او قبل از انقلاب چنین افکاری را ابراز می‌کرد و با تجربه‌ای که از تجربه‌اش تجربه کرده بود، شریک شدن با معشوقش با دیگری چگونه است، امتناع کرد.

Alexandra the Heartbreaker

الکساندرا در سن شانزده سالگی که تازه شروع به شرکت در رقص کرده بود، دائماً خود را در مرکز نوعی اشتیاق می دید. مردان برجسته از او خواستگاری کردند، به عنوان مثال، ژنرال توتوملین، آجودان شخصی امپراتور الکساندر سوم. به دلیل سردی شوروچکا، طبق شایعات، آنها خودکشی کردند. و شوروچکا مصمم بود که صمیمانه عشق بورزد و برای عشق ازدواج کند. وقتی بالاخره این اتفاق افتاد، والدین فقط می توانستند نفس نفس بزنند. دختر یک خانواده غیر فقیر، نجیب‌زنی که می‌توانست با او ازدواج کند - یعنی تا حد امکان با سودآوری ازدواج کند - به خاطر خویشاوند دور فقیر خود، ولادیمیر کولونتای، بیرون پرید.

اما پس از تولد فرزند، عشق فروکش کرد. زندگی مورد نفرت شوروچکا قرار گرفت. الکساندرا با دلتنگی شروع به جستجوی عشق جدیدی کرد. و پیدا کرد. انتخاب جدید بر عهده دوست شوهرش، افسر الکساندر ساتکویچ قرار گرفت. رابطه با ساتکویچ بیشتر از عجیب و غریب پیش رفت: شوروچکا رک و پوست کنده به هر دو مرد گفت که هر دوی آنها را اینطور دوست دارد. و حسادت، تعصبات خرده بورژوایی است. او حتی در چنین رفتاری تنها نبود؛ در دوران قبل از انقلاب، مثلث های عشقی از این دست زیاد است. اما شوروچکا یک مثلث نداشت، بلکه شکل پیچیده تری داشت. او علاوه بر همسرش و ساتکویچ، عاشق انقلاب بود و زمان زیادی را در جلسات زیرزمینی یا انجام وظایف مخفیانه می گذراند. او حتی مجبور شد از پلیس پنهان شود.

ایجاد دنیای جدید و عدم آموزش در ذهن شورا کولونتای قابل جمع نیست. بنابراین در بیست و شش سالگی شوهر، پسر و معشوق خود را ترک کرد و برای تحصیل به سوئیس رفت تا در رشته اقتصاد تحصیل کند. پروفسور گرکنر، مربی کولونتای، شورا را توصیه می کند که برای ملاقات با بنیانگذاران مدرسه اقتصاد لندن به انگلستان برود. شورا هم به انگلستان می رود.

وقتی خانواده مانع می شود

پس از بازگشت به روسیه، شورا علاقه جدیدی را آغاز کرد، بی پروا عاشق پیوتر ماسلوف اقتصاددان شد. هیچ کس نتوانست این رمان را بفهمد. ماسلوف ناخوشایند، چاق و کچل بود. اما شورا از دست او دیوانه شده بود. درست است، نه برای مدت طولانی. او مغرور بود و این واقعیت که پس از ملاقات ماسلوف، با دم بین پاهایش، ترجیح می داد به سمت همسرش و به سوی خانواده اش بدود، برای خود هم خسته کننده و هم تحقیرکننده بود. پیتر برای مدتی نمی خواست در مورد خاتمه رابطه بشنود. کولونتای عازم پاریس شد - و ناگهان به همراه خانواده‌اش به دنبال او شتافت و در حالی که از همسرش در همان شهر خجالت نمی‌کشید، الکساندرا را محاصره کرد.

اما در پاریس، کولونتای قبلاً عشق جدیدی پیدا کرده است، یک انقلابی بسیار جوان تر، الکساندر شلیاپنیکوف. در همان زمان، شوهرش از الکساندرا درخواست طلاق کرد. او بدون اینکه فکر کند اوراق را امضا کرد. اما با شلیاپنیکوف، کولونتای دوباره به زندگی روزمره چسبید. تخت خانواده برای او بستر عشق نبود. و او از شلیاپنیکوف جدا شد.

انقلاب Kollontai را در نروژ پیدا کرد. او بلافاصله به خانه شتافت. در اینجا الکساندرا از لنین وظیفه ای دریافت کرد: مبارزات انتخاباتی در میان ملوانان. کولونتای سخنور ماهری بود و ملوانان عنصری دشوار به حساب می آمدند. و یک عشق جدید: Kollontai در تمام کشتی ها توسط رئیس Tsentrob alt، ملوان پاول دیبنکو، بزرگ، چشم روشن، با ریش، درست مانند یک قهرمان افسانه همراه بود. او مانند شلیاپنیکوف بسیار جوانتر از الکساندرا بود و این رابطه بسیار کند توسعه یافت.

آنها زوج زیبایی به حساب می آمدند. و بسیار نمادین: یک ملوان انقلابی و یکی از والکری های انقلاب. غیرقابل تصور، اما کولونتای می خواست همسرش شود! درست است ، فقط برای او کافی بود که با صدای بلند اعلام کند. او هرگز با قهرمان خود قرارداد امضا نکرد و خوشبختانه. اول عشقش محو شد. او در جیب او نامه ای به زن دیگری پیدا کرد. کولونتای به ویژه از این واقعیت آزرده شد که او از نام مستعار محبت آمیز مانند او استفاده کرد. انگار فرقی نداره…

نه، Kollontai برای یک خانواده ساخته نشده است. او به پل در مورد استراحت اعلام کرد. و او پاسخ داد … به خود شلیک کرد. انگار نه یک ملوان انقلابی، بلکه یک بورژوای برتر پیش از انقلاب. اما شلیک ناموفق بود، گلوله به دستور اصابت کرد، بنابراین جان دیبنکو نجات یافت. برخلاف رابطه او با کولونتای.

آخرین عشق الکساندرا مارسل بادی، یک کمونیست فرانسوی، منشی مأموریت شوروی، بیست سال کوچکتر از کولونتای بود. آنها با هم در نروژ کار می کردند. اما … کولونتای به معنای واقعی کلمه این عشق را ممنوع کرد. برای یک اسطوره زنده انقلاب خوب نیست که با نماینده یک کشور سرمایه داری رابطه داشته باشد. حتی یک کمونیست.

دیبنکو، ساتکویچ و شلیاپنیکوف اندکی قبل از جنگ تیرباران شدند. ماسلوف به مرگ طبیعی درگذشت، کولونتای در سال 1917 درگذشت. در مارس 1945 یک هواپیما برای الکساندرا از اتحاد جماهیر شوروی فرستاده شد. کولونتای هفتاد و سه ساله منتظر یک مستمری افتخاری بود. الکساندرا در سال 1952 درگذشت. بدون گذاشتن یک معشوق.

موضوع محبوب